۱۱۷ مطلب با کلمهی کلیدی «شهدای محصل» ثبت شده است
-
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۲ خاطرات، دستنوشته ها و وصیتنامه ها ۰ نظر
زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند.
در میان رزمندگان نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت. پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست!؟
۴۱۲ -
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۳ تصـاویـر خام و زندگینامه ۰ نظر
شهید «محمدرضا فرجادی کوشا» تاریخ 20 خرداد 1347 پای به عرصه گیتی نهاد. درپی تربیت اسلامی در محیط خانواده به سوی مسجد روی آورد و نجوای دلنشین قرآن و فریاد پرصلابت تکبیرش هنوز در یاد و خاطره نمازگزاران مسجد المهدی (عج) محله باغ خزانه تهران مانده است. سرانجام در فروردین سال 1360 در سن 13سالگی به آرزوی خود دست یافت و به عضویت بسیج درآمد و در زمینه امور تبلیغات به فعالیت پرداخت و این مسئولیت را تا زمان شهادت بیوقفه ادامه داد. برای عزیمت به جبههها و پیوستن به جمع رزمندگان، بارها از طریق مراکز مختلف اعزام اقدام کرد و هر بار به دلیل کمی سن با مخالفت مسئولین مواجه می شد، او نیز مانند بسیاری از همسن و سالهای خودش با دستکاری شناسنامه خود و افزودن 2 سال به سنش، با گریه و خواهش توانست موافقت مسئولین اعزام را به دست آورد و در بهمن سال 1361 به خیل عظیم رزمندگان در جبهههای غرب کشور پیوست و در ارتفاعات قصر شیرین در خطوط پدافندی به عنوان بیسیمچی به انجام تکلیف پرداخت. شهید «کوشا» به تاریخ 27 اردیبهشت 1362، در منطقه قصرشیرین به فیض عظمای شهادت نائل آمد و به جمع یاران شهیدش ملحق گشت.
... برگرفته از کیهان ...
۵۲۰ -
۲۸ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۶ تصـاویـر خام و زندگینامه ۰ نظر
مرید حاجهمت
علیاکبر برادری
شهید امرالله معروفوند متولد 1347 از طریق لشگر 27 محمد رسولالله (ص) به جبهه جنوب اعزام شد و در اسفند 62 در حالی که 15 سال بیشتر از عمرش نگذشته بود، در عملیات خیبر و در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید پس از 31 سال در منطقه زبیدات در عمق 50 کیلومتری خاک عراق تفحص شد و پس از طی تحقیقات لازم و انجام آزمایش دیانای شناسایی و به خانواده معظم ایشان تحویل دادهشد. این شهید والامقام در تاریخ 1393/12/13 همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تشییع و در گلزار شهدای یافتآباد به خاک سپرده شد، متن پیش رو گفت و گویی است با مادر بزرگوار شهید امرالله معروفوند.
آغاز راه عشق!
پسرم سال 61 برای اولینبار به جبهه رفت. آن موقع 14 ساله بود. حدود سه ماه بعد در عملیات والفجر مقدماتی مجروح شد و در بیمارستانی در اهواز تحت معالجه قرار گرفت. مجروحیتش را از ما مخفی میکرد. گاهی میآمد تهران به ما سر میزد و برمیگشت. فعالیتش در پایگاه بسیج مسجد هم خیلی زیاد بود. یکبار که آمده بود، من دیدم لباس بسیجیاش پاره شده است. دیگر خیلی بیتاب شدم. هرچه اصرار کردم که بگوید چه اتفاقی افتاده نمیگفت. وقتی که دید من اینقدر اضطراب دارم، بالأخره ماجرا را تعریف کرد و جای زخم بدنش را نشان داد. گفتم الهی مادر فدایت شود. تو زخمت اینقدر شدید بود و هیچی نمیگفتی؟ گفت؛ مادر تو باید شجاع باشی. این که چیزی نیست. نمیدانی بچهها در عملیات دست و پایشان قطع شده بود. بعضیها چشمهایشان را تخلیه کرده بودند. یک ترکش که دیگر اهمیتی ندارد...
۴۴۲ ادامه مطلب -
۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۲ خاطرات، دستنوشته ها و وصیتنامه ها ۰ نظر
کـوچـک بـود. هـر چقـدر گشتنــد، لبــاس بسیجـی بـه انــدازه او پیــدا نمـی شــد.
می ترسید نگذارند به جبهه برود. می ترسید برش گردانند. ساکش را زیر و رو کرد.
***
کمی بزرگ تر به نظر می رسید.
تمام لباس هایش را، زیر لباس بسیجی پوشیده بود.
۴۳۶ -
۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۵ خاطرات، دستنوشته ها و وصیتنامه ها ۰ نظر
قسمتی از وصیت نامه شهید:
خدایا! بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش در کردستان از حدقه درآورد و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره مجنون دفن کند و قلبم را در سومار، آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگرچه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند. و آن ایمانم و هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم. خدایا! من بنده گناهکاری هستم که به درگاهت روی آورده ام. من خالص نبودم، خدایا با این همه گناه باز به رحمت تو امیدوارم. خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی داشته ای و مقام والایی که به آنها عطا کرده ای، مرا هم بهره مند سازی و تحت رحمت خود قرار دهی. اگر توفیق شهادت یافتم، برادرم را به سنگر من بفرستید تا به فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.
۵۱۶
درباره ما
طبقه بندی موضوعی
- آیات و روایات (۲)
- امام و رهبری (۴)
- صوت و فیلم (۸)
- طنــــزِ جبهــــه (۲)
- نوجوانی دیگر شهدا (۵)
- متون زیبای شهدایی (۲)
- لوح و پس زمینه و ... (۴۷)
- تصـاویـر خام و زندگینامه (۶۰)
- خاطرات، دستنوشته ها و وصیتنامه ها (۱۰۰)
- کتاب، نرم افزار و محصولات مختلف (۲۶)
- اخبار و اطلاعیه ها (۷)
- شهید پژوهی (۱)
- پیوندستان (۴)
بایگانی
- آبان ۱۳۹۸ (۱)
- خرداد ۱۳۹۸ (۱)
- فروردين ۱۳۹۸ (۱)
- دی ۱۳۹۶ (۱)
- آذر ۱۳۹۶ (۱)
- مهر ۱۳۹۶ (۱)
- مرداد ۱۳۹۶ (۱)
- اسفند ۱۳۹۵ (۱)
- بهمن ۱۳۹۵ (۲)
- دی ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۱)
- آبان ۱۳۹۵ (۴)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۵)
- فروردين ۱۳۹۵ (۴)
- اسفند ۱۳۹۴ (۳)
- دی ۱۳۹۴ (۱۴)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۸)
- آبان ۱۳۹۴ (۷)
- مهر ۱۳۹۴ (۱۱)
- شهریور ۱۳۹۴ (۱)
- مرداد ۱۳۹۴ (۱۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۹)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱۸)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۷۶)
- فروردين ۱۳۹۴ (۲۸)
پيوندها
- رهبر معظم انقلاب
- تا اوج
- فاتحان
- افق ها
- یاشهید
- کبوترانه
- تا شهدا
- جعبه ابزار
- روایت ایثار
- کانال کمیل
- گلزار شهدا
- جای شهدا
- سرباز کوچک
- بچه های قلم
- خاطرات جبهه
- خادم الشهداء
- نشریه خُم پاره
- انتشارات شاهد
- انتشارات یا زهرا
- شهید عزیزالهی
- بچه های بهشت
- شهدای شبستر
- شهیده ایران قربانی
- گروه فرهنگی سنگر
- شهید رضا سلیمانی
- شهید ابراهیم هادی
- قرار عاشقی با شهدا
- شهدای استان بوشهر
- شهید احمدعلی نیری
- خبرگزاری دفاع مقدس
- شهید قلب تاریخ است
- شهدای سرزمین پاک ایران
- شهید حسن تهرانی مقدم
- سازمان بسیج دانش آموزی
- سامانه جستجوی مزار شهدا
- موسسه روایـت سیـره شـهـدا
- خاطرات شهیدان استان بوشهر
- ساجد؛ سایت جامع دفاع مقدس
- مربی؛ مرجعی برای مربیان تربیتی
- پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
- اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان
- لبیک؛ طراحی پوسترهای فرهنگی مذهبی
- سامانه جامع ده هزار شهید استان مازندران
- مرکز تولید و توزیع کتب موسسه شهید کاظمی
- سامانه جامع شهدای دانش آموز استان مازندران
- کنگره بزرگداشت دانش آموزان و معلمان شهید منطقه 2 تهران
- جعـبــه مُـهمّـــــات؛ محتوای یادواره و کنگره شهدای دانش آموز
- همکلاسی آسمانی ا سامانه جامع جستجو شهدای دانش آموز
- اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان (استان آذربایجان شرقی)